اگرچه تا دو سالگی وابستگی فرزند به مادر، امری طبیعی و لازم است اما در صورتی که کودک وابسته در طی این دو سال اول زندگی، به طور کامل از چشمه وجود مادر سیراب نشده باشد، عوارض آن در بعد ها ممکن است به صورت شکلهای مختلفی از وابستگی نمود پیدا کند. این مقاله از بیاتو عروسی را درباره ویژگی های کودک وابسته مطالعه بفرمایید.
یکی از دلایل به وجود آمدن کودک وابسته، ارتباط کلامی کم مادر با فرزند است. مادرانی که شاغل هستند عموما از ارتباط دیداری و در نتیجه کلامی کمتری با کودک خود برخوردارند و لذا لازم است که به این مهم توجه نمایند. مثلا مادر هنگامی که در آشپزخانه مشغول پختن غذاست، با فرزندش که در بیرون آشپزخانه است، در مورد نحوه پخت غذا یا شستن ظروف حرف بزند تا خیال کودک راحت بشود که مادر هست و به من توجه دارد.
در هنگام گرسنگی اجازه بدهید که خودش غذا بخورد نه اینکه با روش غلط و با زور یا پرخاش به او غذا دهیم. در صورت یادآوری مداوم به کودک، وی حتی نیازهای اولیه خودش را به زور و با تنبلی انجام خواهد داد. مثلا در بعضی خانوادهها دائم گفته میشود “درستو خوندی یا تکلیفتو انجام دادی؟” این باعث میشود بچه درس نخواند و منتظر تذکر مادر بشود و بعد شروع کند، یا کمک کردن دائمی در انجام تکالیف که وابستگی فرزند را بالا برده و در سالهای بالاتر به مشکل جدی تبدیل خواهد شد.
سرگرمیهای مختلف و بازیهای مورد علاقه اش را برایش فراهم کنید. اما توجه داشته باشید که عروسک بازی یا ماشین بازی اگرچه تمرین مهارتهای زندگی است، ولی وابستگی شدید به عروسک یا ماشین مانعی برای رشد عاطفی و اجتماعی کودک میباشد. و در حقیقت، کودک جای خالی مادر را با چنان جایگزینی برای خود پر میکند!
اجازه ندهید بچه ها از تنهایی به عروسکها پناه ببرند. با آنها دوست و نزدیک باشید ولی وابسته نکنید.

یکی از بهترین مثالهای اسطورهای برای کودک وابسته به مادر در داستان پرسفون و دیمیتر به وقوع میپیوندد. پرسفون به عنوان دختر دیمیتر، نماد اضطراب جدایی از زندگی قبلی به یک زندگی جدید، ساده لوحی، انفعال و بیخیالی، بی مسؤولیتی و سر به هوایی میباشد. پرسفون دو جنبه متفاوت دارد. دختر خامی که در مرحله اول زندگی است، تمایلی به فاعل بودن ندارد، احساس مسؤولیت نمیکند و کارهای خود را جدی نمیگیرد، یا زنی که راه سازگاری با تجربیات و رشد یافتن را بلد است. زن در مرحله پرسفون جوان همچون زیبای خفته یا سپید برفی است. نسبت به جنسیت خویش در خواب و بیهوشی است و منتظر است شهزادهاش از راه برسد و او را از خواب بیدار کند. دختر پرسفونی به دنبال جلب رضایت مادر است. این انگیزه موجب می شود تا “دختر خوبی” باشد، دختری مطیع، بساز و محتاط که از انجام هر کاری که با کوچکترین خطری همراه باشد، پرهیز میکند. نه تنها فضای ارتباطی خانواده، بلکه فرهنگ غالب نیز به دختران حکم میکند که رفتار زنانه در واقع همان رفتار پذیرا و وابسته است. رخوت و وابستگی معضلات او هستند که به خاطر ارزشهای جامعه در زنان تشویق میشوند و این به جنبههای دیگر شخصیتشان فرصت رشد و تبلور نمیدهد.
این موضوع حتی در مورد مسائل شخصیشان هم صادق است یعنی حتی مسؤولیت انتخاب لباس، انتخاب غذا در رستوران، انتخاب رشته، انتخاب شغل و انتخاب همسر.
در راستای اینکه مسؤولیت پذیر نیستند، حتی نمیخواهند که مسؤولیت انتخابشان را قبول کنند. آدمهای نرم و انعطاف پذیری هستند، پس اصلا انتخابی هم نمیکنند، در نتیجه دیگران به جای آنها تصمیم میگیرند و انتخاب میکنند، مثل خمیر بازی که در دست به شکلهای مختلف درمیآید.
بسیار تایید طلب هستند، در حدی که صرفا جهت تایید گرفتن از دیگران و مورد توجه بودن از نظر دیگران حاضرند به هر شکلی خودشان را در بیاورند و به هر صورتی تغییر شکل و تغییر جهت بدهند که به این صورت نیازشان به توجه گرفتن را برطرف کنند. در واقع خودشان را طوری تغییر میدهند که مورد تایید همگان باشد.
البته خدابانوی پرسفون، تنها متعلق به زنان نیست و همچنین از ویژگیهای خوب (جوانی، پذیرندگی، امید، توکل، معصومیت، شهود بالا و …) هم برخوردار است که در صورت آگاهی میتوان آنها را پرورش داد اما در صورتی که وجه سایه پرسفون، با خصوصیاتی که ذکر شد، مدنظر باشد، آنها زیر سایه مادری حمایتگر، دانا و وابسته به افرادی روان رنجور تبدیل میشوند. افراد رنجور معمولا جذب افراد منتقد و نکته سنج میشوند، صرفا به این دلیل که خود را درگیر تلاشی سمبولیک با والدین منتقد و ساختگی کنند، تا بتوانند درنهایت جوابگوی آن انتقاد شده و بر والدین پیروز شوند.
فکر میکنید چرا اکثر مردم با افرادی ازدواج میکنند که از نظر روانی شبیه پدر یا مادرشان است؟ چون در واقعیت دوران کودکی مثلا نتوانستند والدین خود را ببخشند و آنها را برای خود به انسانهایی واقعی و با عاطفه بدل سازند، لذا به نوعی قصد ادامه این تلاش را در ازدواج خود کردهاند.
اما چگونه “خود کاذب” جایگزین “خود حقیقی” ما میشود؟
همه ما از داشتن زخم زیادی، درهم شکستن مرزهای نفوذ پذیر کودک توسط دنیای بیرون، پاسخهای ناکافی، نادیده گرفتن یا رها کردن نیازهای کودک توسط محیطش رنج برده و میبریم. درنتیجه این زخمها، شخص طبیعت دنیا را اشتباه برداشت میکند؛ در تحریف نهاد شخصی خود همدستی نموده و مجموعه ای از واکنشهای غیر ارادی را به عنوان ” خود کاذب ” (مادر دوم) که هدفش مدیریت اضطراب است، برمیگزیند.
در نتیجه :
- کسی که احساس میکند شدیدا تحت تأثیر “محیط ” مثل اعتیاد پدر به الکل یا افسردگی مادر است تمایل دارد شخصیتی منفعل و وابسته به دست آورد تا بقا یابد.
- کودکی که از کمبود در محیط زندگی خود رنج میبرد تمایل دارد حس ارزشمندی اندکی در خود ایجاد کند و به طرز اعتیاد آمیزی به دنبال دریافت تأیید و اطمینان از سوی دیگران باشد.
در هردو مورد شخص ” ناخواسته ” در به اسارت درآوردن خود همدستی میکند و “خشم زیادی” را به خاطر فشار وارد کردن به (( خود حقیقی )) حمل میکند؛ گرچه این خشم ممکن است اصلا تشخیص داده نشود.
